امیدوارم سال طربناکی رو شروع کنید
و با موفقیت و پیشرفت بینهایت تموم کنید
هدیه ی طربناک به شما
یا علی!
زهرای تو به دنیا آمد
نگذار لیلای من از دنیای من برود
تقدیم به معشوقه ام که تمام معنی زندگی من است:
تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است
لطفا به آدرس زیر بروید و در نظرسنجی ما شرکت کنید.
https://docs.google.com/forms/d/1dJ6f_g7PXCe6uOoHcyv8Bbaygkz6f6g0iqDYp89qgIw/viewform
از عزیزانی که توانایی انتشار این لینک رو دارن خواهشمندیم حتما با انتشار این لینک با ما همکاری کنند.
یا علی! گر چه از گناه بی آبرویم، اما با نام تو آبروداری میکنم.
یا علی!
تبریک نوشت: عید غدیر بر همه حق باوران مبارک.
دعا نوشت: الهی! از سر تا پایم غرق سیاهی گناهم، به تجلی اسامی یا غفار و یا هادی نیاز دارم. یا ارحم الراحمین
الهی!
از سجده آخر زیارت عاشورایت فهمیدم که جز عشق به ما نمی دهی
تا با تو بوم نخسبم از یاریها
تا بی تو بوم نخسبم از زاریها
سبحان الله که هردو شب بیدارم
توفرق نگر میان بیداریها
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
برای دیدن کل غزل به ادامه مطلب بروید.
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
...
بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
برای دیدن کل غزل و فایل صوتی به ادامه مطلب بروید.
سلامی به گرمی عشق سوزانم
چنان ابراهیم که در هنگام دیدن ماه خود مماشاتی کرد و گفت هذا ربی
با دیدنت خواستم مماشاتی کنم که به خود آمدم
چند بیتی پیشکش نگاهت:
مست عشقت گشتم و روحم به جانش آمده
گوییا شعرم همانجا بر زبانش آمده
گفتنی ها را بگوییم و رویم از بوستان
چون که آن شیرین دلبر بهر تابش آمده
گر بگویم از دو چشمش شمه ای، ای وای دل
کان دو یاقوت عزیزش پر ستایش آمده
و کلامی به کسانی که چون خواهر عزیزم فاطمه ندای حق را لبیک گفتند و به سرزمین وحی سفر کردند:
الهى! خانه کجا و صاحبخانه کجا؟ طائف آن کجا و عارف این کجا؟ آن سفر جسمانى است و این روحانى. آن براى دولتمند است و این براى درویش. آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوارا. آن ترک مال کند و این ترک جان. سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه و آن را یکبار است و این را همه عمر. آن سفر آفاق کند و این سیر انفس، راه آن را پایان است و این را نهایت نبود. آن میرود که برگردد و این میرود که از او نام و نشانى نباشد. آن فرش پیماید و این عرش. آن مُحرم میشود و این مَحرم. آن لباس احرام میپوشد و این از خود عارى میشود. آن لبیک مىگوید و این لبیک میشنود. آن تا بمسجد الحرام رسد و این از مسجد اقصى بگذرد. آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر، آنرا کوه صفا است و این را روح صفا،.سعى آن چند مرّه بین صفا و مروه است و سعى این یک مره در کشور هستى. آن هروله میکند و این پرواز، آن مقام ابراهیم طلب کند و این مُقام ابراهیم. آن آب زمزم نوشد و این آب حیات. آن عرفات بیند و این عرصات، آنرا یک روز وقوف است و این را همه روز، آن از عرفات بمشعر کوچک کند و این از دنیا بمحشر. آن درک منى آرزو کند و این ترک تمنّى را، آن بهیمه قربانى کند و این خویشتن را. آن رمى جمرات کند و این رجم همزات. آن حلق راس کند و این ترک سر، آنرا لا فسوق و لا جدال فى الحج است و این را فى العمر. آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین. لا جرم آن حاجى شود و این ناجى.
خنک آن حاجى که ناجى است.
الهی نامه حضرت علامه حسن زاده
من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
مرا هم تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
برای دیدن کل شعر به ادامه مطلب بروید
همى هواى تو دارم بسر دقیقه دقیقه
که در لقاى تو دارم سفر دقیقه دقیقه
بدین امید سر آید شبم که در سحرش
مگر به روى تو افتد نظر دقیقه دقیقه
هر چه گشتم مثل این موسیقی چیزی نیافتم که حرف دلم حرف آن باشد.
تقدیم به تو که مثل من ، تو هم نگران بغضهای مردانه ام نیستی:
دریافت
حجم: 3.93 مگابایت
توضیحات: لطفا برای حمایت از این عزیز آلبومهای اصل این هنرمند را خریداری فرمایید
حوای من! تقصیر آدم نیست.
ذکر حسین منصور حلاج قدس الله روحه العزیز
آن فی الله فی سبیل الله آن شیر بیشۀ تحقیق آن شجاع صفدر صدیق آن غرقۀ دریای مواج حسین منصور حلاج رحمةالله علیه کار او کاری عجب بود و واقعات غرایب که خاص او را بود که هم در غایت سوز و اشتیاق بود و در شدت لهب و فراق مست و بی قرار و شوریدۀ روزگار بود و عاشق صادق و پاک باز و جد وجهدی عظیم داشت و ریاضتی و کرامتی عجب و عالی همت و رفیع قدر بود او را تصانیف بسیار است بالفاظ مشکل در حقایق و اسرار و معانی محبت کامل و فصاحت و بلاغتی داشت که کس نداشت و دقت نظر و فراستی داشت که کس را نبود و اغلب مشایخ کبار در کار او ابا کردند و گفتند او را در تصوف قدمی نیست مگر عبدالله خفیف و شبلی و ابوالقاسم قشیری و جملۀ متأخران الاماشاءالله که او را قبول کردند و ابوسعید ابوالخیر قدس الله روحه العزیز و شیخ ابوالقاسم گرگانی و شیخ ابوعلی فارمدی و امام یوسف همدانی رحمةالله علیهم اجمعین در کار او سیری داشته اند و بعضی در کار اومتوقف اند چنانکه استاد ابوالقاسم قشیری گفت: درحق او که اگر مقبول بود برد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود به قبول خلق مقبول نشود
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
اگر به آب ریاضت برآوری غسلی
همه کدورت دل را صفا توانی کرد
ز منزل هوس ات ار دو گام پیش نهی
نزول در حرم کبریا توانی کرد
برای دیدن کل غزل به ادامه مطلب بروید
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد
افکند سر به زیر، حیا را بهانه کرد
آمد به بزم و، دید من تیره روز را
ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظارۀ رخش
بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد
خوش می گذشت دوش صبوحی به کوی او
بر جا نشست و، شستن پا را بهانه کرد
لب خود بر لب من می نهادی
حیات تازه در من می دمیدی
...
ز بیم دشمنان با من نهانی
لب زیرین به دندان می گزیدی
برای دیدن کل غزل به ادامه مطلب بروید
نمی دانم در عمق نگاهت چه نهفته است که چنین غوغا میکند.
روزی که در چند قدمی من ایستاده بودی و مشغول کار خویش، از درون چشمت هر لحظه انفجاری به من می رسید و ناگاه کلماتی بر زبانم می آمد و قلم بر کاغذ می رقصید و چه سماعی داشت قلم:
می طلبد چشم تو کفر انا الحق ز من
می نگرد عشق من پست به من چون زغن
می کشدم روی تو بی طلب خونبها
می زندم غمزه ام بی سبب و جرم من
عاشق رویت شدم گشت چو شب روز من
روز چه باشد که سرو جان طلبد از چمن
چشم من از خون تهی لیک دلم بس پر است
...
و اینجا بود که رفتی و کلام و تکلم و جان متکلم را با خود بردی. حالا چند ماه است که در حال کامل کردن بیت آخرم اما تا مصرع اول را می خوانم یاد رفتنت می افتم و باز قدرت فکر از من گرفته می شود چه برسد به سرودن.
غمزه ای کن تا نه تنها شعرم بلکه زندگیم کامل شود....
خوشدل مرا نمای بد شنامت ای حبیب
چون حرف تلخ از لب شیرین شنیدنی است
بر نقد جان دو بوسه ز لعل تو خواستم
گرچه گرانبهاست ولیکن خریدنی است
برای دیدن کل غزل به ادامه مطلب بروید