پیر، نردبان آسمان + مینیاتور
پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۳۹ ب.ظ
نوشته را با نوشتن نام خدا آغاز نمی کنم چرا که هنگامی که نام پیر می آید ابتداً اشاره به پیر عالم ملکوت و جوان گردان اعظم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است و این بزرگ پیر جوان تمام لحظات زندگیش تفسیر زیبایی از بسم الله الرحمن الرحیم است و زهی چنین بسم الله الرحمن الرحیمی که بسم الله الرحمن الرحیم ظاهری مادر آن گم.
گه گاهی که تکثر زلف یار چنانم متکثر کند که خویش را چند بینم و همانند گفته شلی خنجر به دست گیرم و با چشمانی بسته بچرخم و از ترس خنجرم را تکان دهم و اطرافیانم را مجروح کنم فقط یک چیز توانایی این را دارد که روحم را در هم کوبد و جان و جانانم را یکی بنماید، دستم را بگیرد و سراسر شادی و طربم کند و این هدیه آسمانی کلامی و یا حتی نفسی است که از سینه پیری بیرون می آید.
نه هر پیری بلکه پیر جوان شده ی جوان کننده.
نه پیری که در بند پستی است که در حدیث شریفی از سلطان فرستادگان و منبع آب حیات حضرت محمد مصطفی صلی علیه و آله و سلم آمده است:
آدمیزاد پیر می شود در حالی که دو خوی او جوان می گردد: حرص و آرزو.
منظور این کمین پیری است که این موهبت الهی، این حرص و طلب نامتناهی را بر رخ یار نهاده و بدین سبب به آب حیات مبتلا شده و تا ابد در فراق یار می گرید و به ره او دوان و لنگان و خزان میرود. و در کمال پیر بودن ظاهرش، به جوانی می پردازد، نظر بازی می کند و رو بند یار را از رخش باز می کند تا ما عاشقترش شویم.
پیری که از هیچ چیز پروایی ندارد و مانند حضرت سعدی آب صفت لطیف طبع گوید:
ای محتسب از جوان چه می خواهی
من توبه نمی کنم که پیرم
یک روز کمان ابروانش
می بوسم و گو بزن به تیرم
پیری که آب حیاتش از لب دوست است که حضرت حافظ بزرگوار آن پیر ساز صاحب باغ غزلها گوید:
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است اینکه خضر بهره سرابی دارد
پیری که با نگاه به چهره اش که نور محض است به گلی از حرص پاک می شوی و تنها چیزی که در آن نور زنده می ماند عشق است و عشق است و عشق. و زهی نوری که شیاطین را فراری می دهد.
وقتی که تلطیف روحم را با اندک کلام پیر مشاهده می کنم در می یابم که حضرت مولوی، آن محرم سر و نجوای الهی چرا در مثنوی گوید:
من نجویم زین سپس راه اثیر
پیر جویم پیر جویم پیر پیر
پیر باشد نردبان آسمان
تیر پران از که گردد از کمان
پیری که حتی ممکن است بر دکانی بنشسته باشد و دیده بر زمین داشته باشد می توان دانست که مست است و در سر خیال هزار عربده دارد و گاهی مستیش چنان به غایت می رسد که اگر کلامی از او بشنویم مستیش به ما هم سرایت می کند و به رقص و سماء مان می گمارد و اگر خود از قبل مست باشیم از دیدنش از هوش می رویم و تا چندی از شر عقل و صلاح خلاصی می یابیم.
این کلمات مشتت و طامات از معنی گذشته را با استماع شعری از حضرت ابوالفضایل علامه حسن زاده آملی، این پیر ربانی، این موج دریای وحدت که هر کثرتی را می شوید بر زبان آوردم و کاغذ نیز به نامش پیرهن درید.
لینک پست شعر علامه
حُسن که تو را حَسن بکرد
دمی به من نظر بکرد
دید که هیچ نیستم
لاجرمم زغن بکرد
امید به اینکه بتوانیم در تمام لحظات رابطه ای هر چند ضعیف را با این علمای همدم باد صبا داشته باشیم.
پیر را بشناس و آنگه شو جوان
پیر باشد رهنما اندر جهان
پیر کز راه خدا غافل نشد
شد جوان و کرد عالم را جوان
۹۲/۰۲/۲۶