سعدی - سست پیمانا
سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
آخر ای بدعهد سنگین دل چرا برداشتی
نوع تقصیری تواند بود ای سلطان عشق
تا به یک ره سایه لطف از گدا برداشتی
گفته بودی با تو در خواهم کشیدن جام وصل
جرعه ای ناخورده شمشیر جفا برداشتی
خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو
چون تو را گشتم تو خود خاطر ز ما برداشتی
لعل دیدی لاجرم چشم از شبه بردوختی
در پسندیدی و دست از کهربا برداشتی
شمع برکردی چراغت بازنامد در نظر
گل فرا دست آمدت مهر از گیا برداشتی
دوست بردارد به جرمی یا خطایی دل ز دوست
تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی
عمرها در زیر دامن برد سعدی پای صبر
سر ندیدم کز گریبان وفا برداشتی
روایت دارد که در آخر الزمان همه هلاک می شوند به جز کسانی که برای فرج دعا می کنند گویا همین دعا برای فرج یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعا است . همین مرتبه ای از فرج است .
مطلب دیگر این که اگر کسی دعا برای فرج بکند آن شخص معتقد به آخرین رکن ایمان است .